بازخوانی اجتماعی سفرنامه ناصر خسرو - 3
حسین شیران
«چرا سفر؟ چون سفر تنها وسیله برای برشکستن مرزها و روشنایی مغزهاست».
خدا، بمثابه خالق هستی، جهان را بی حد و حصر و بی بند و مرز آفریده است؛ حدها و مرزها را پیدرپی هم بندگان قدرتطلب خدا ساختهاند، هیچ بی آنکه بخواهند، هم از این جهت در دنیا هیچ نسبتی مرموزتر از نسبت میان قدرتطلبان و مرزهایی که خود میسازند نیست، چون این دو در عین حال که عمیقا بهم بسته و وابستهاند قویا هم از هم خسته و خشمناکاند! در اصل، هیچ قدرتطلبی طالب حد و مرز نیست؛ آرمان و آرزوی او اینست که بی هیچ ممانعتی بر تمام دنیا حاکم گردد- تمام لشگرکشیها و جهانگشاییهای تاریخ در این راستا بوده و است، اما چون قدرتطلب در دنیا یکی نیست پس ناگزیر "تقابل" صورت میگیرد و "جنگ" درمیگیرد؛ در این میان میلیونها انسان خیلی ساده و راحت میمیرند و در نهایت، قدرتطلبان به سختی به این نتیجه تلخ تن درمیدهند که انگار چارهای جز مرزبندی نیست!
باری، مرزها مولود تعدد و تقابل قدرتطلبان و سرانجام "توافق اجباری" آنها برای تقسیم قدرت بر روی زمین هستند. با پیدایش مرزها جهان آزاد و وسیع خدا بالاجبار بارها و بارها به جهانهای انسانی خردتر تقسیم میشوند و هر "خردهجهان" قلمرو حکمرانی هر یک از قدرتطلبان|حاکمان میشود و خیل انسانهای محدود و محصور در داخل این مرزها هم خواهناخواه بندگان محکوم به حکم هر یک از آنها؛ باری، قدرتطلبان از مرزها بیزارند چون مرزها قدرت و قلمرو آنها را محدود میسازند با این وجود، موافق و محافظ مرزها هستند چون در اصل این مرزها هستند که به حریم و حرمت و حکومت و در کل، هستی حاکمانه آنها معنا و مفهوم میبخشند.
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی ادبیات, سفرنامه ناصر خسرو, حسین شیران
[ سه شنبه ۲ شهریور ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
بازخوانی اجتماعی سفرنامه ناصر خسرو - بخش دوم
حسین شیران
«فسیروا فی الأرض ...».
نظرا در "بنبستِ شناختی" قرار داشت، ناصر خسرو قبادیانی، و در این بنبست عملا با "شرابخواری" روزگار خود را سر میکرد تا چندی به این طریق بر "اندوه دنیا" فائق آید؛ بنبست شناختی جایی و یا بهتر بگویم "گاهی" است که در آن، دیگر منابع شناختی موجود بههیچوجه پاسخگوی مسائل مطرح نیستند. آنها که استوار پای در این وادی نهادهاند بسیار از این بنبستها دیدهاند و هر یک به طریقی خاص از آن گذر کردهاند.
پیش از او، "بوعلی سینا" (370 الی 428 ه.ق)، نزدیکترین فرد به او، در این بنبست قرار گرفته بود، آن گاه که رساله "مابعدالطبیعه ارسطو" را چهل بار خوانده و در فهماش عاجز مانده بود، و او میدانست که شیخالرئیس مدام به مسجد پناه برده و نماز گزارده و از خدا راهی برای خروج از این بنبست طلب کرده بود و سرانجام ناخواسته از دست یک کتابفروش دورهگرد سمج، "اغراض مابعدالطبیعه ارسطو" نوشته "حکیم فارابی" را دریافت کرده و از بنبست رهایی یافته بود؛ و حال او هم از خدا حاجت خواسته و در خواب در اشاره به سوی "قبله" دستورالعمل "جوینده یابنده باشد" را دریافت کرده بود.
میان راهکار ابن سینا و راهکاری که پیش پای او گذاشته شده بود فرق بود. او "دبیر دربار" بود و در رفاه ناشی از آن، به معارف بسیاری دست یافته و با مراجع مختلفی بحث کرده اما در نهایت نه فقط راهی به کنه حقیقت نیافته بلکه از هر اهل فکری خوف کرده بود: "ز اندیشه غمی گشت مرا جان به تفکر | ترسنده شد این نفس مفکر ز مفکر"؛ و حال راهی که شایسته حال او بود پیش پایش گذاشته شده بود: "سفر"؛ سفر یعنی "حرکت" در راستای خروج از بنبست؛ باری حکم او "فسیروا فی الأرض" بود و او خواهناخواه این راه در پیش گرفت در حالیکه بوعلی "دربارگریز" بود و از این سبب خواهناخواه همواره خود در سفر، پس راه دیگری نصیب او گشته بود.
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی ادبیات, سفرنامه ناصر خسرو, حسین شیران
[ سه شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]
بازخوانی اجتماعی سفرنامه ناصر خسرو - بخش اول
حسین شیران
«چیزی باید طلبید که خرد و هوش را بیفزاید».
آنسان که از مقدمه کتاب برمیآید ما این سفر و سفرنامه ارزشمند حاصل از آن را مدیون یک خواب هستیم؛ خوابی که "ابومعین حمیدالدین ناصر بن خسرو قبادیانی مروزی" (زاده 394 ه.ق در قبادیان و درگذشته 481 ه.ق در یمگان) در سال 437 قمری در "جوزجانان" (شهری مابین "بلخ" در افغانستان کنونی و "مرو" در ترکمنستان کنونی) میبیند:
"شبی در خواب بودم که یکی مرا گفتی: «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؟ اگر بهوش باشی بهتر». من جواب گفتم که: «حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند». جواب داد: «بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را بیفزاید». گفتم که: «من این از کجا آرم؟» گفت: «جوینده یابنده باشد» پس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت."
به هنگام این خواب او 43 ساله بود. تا به این سال او در "رفاه" زیسته و در سایۀ این رفاه، هم جسم و هم روح، هر دو را خوب پرورده بود. به هر دانشی رو کرده و در هر کدام مرتبتی یافته بود. خود در این باره میگوید: "در دنیا هیچ دقیقه از دقایق نماند که بر من ظاهر نشود". نه فقط در معارف بلکه در ادیان و مذاهب مختلف هم غور نموده و با بزرگانشان محاورات و مناظراتی از سر گذرانده بود، اما از هیچکدامشان طرفی نبسته و راهی به حقیقت نیافته بود:
"چون چونوچرا خواستم و آیت محکم | در عجز بپیچیدند، این کور شد آن کر
پرسنده همی رفتم از این شهر بدان شهر | جوینده همی گشتم ازین بحر بدان بر"
پس نومید از هر کدام، خواهناخواه به وادی حیرت و سرگردانی رسیده و در گوشه و کنار آن، از باب رهایی از غم و اندوه دنیا، در ورطۀ شرابخواری فرو افتاده بود؛ و حال با این خواب هشیار افتاده بود که به هر شکل از "خواب چهل ساله" هم بیدار گردد (از بزرگی شنیدم انسان به هر خوابی که باشد چهل بیدار باید، و گرنه هفتاد، و اگر نه، دیگر او را امیدی به بیداری نیست!). هر چه بود ناصر از خوابی که دید درنگذشت. از همه مراتب و مناصب و معایبی که داشت دست شست، سر و تن هم شست، بعد به مسجد جامع رفت و نماز گزارد و با استعانت از خدا به قصد کعبه راهی شد. این سفرنامه که اکنون بعد هزارسال در دست ماست حاصل یک چنین تحول و عزم و جزمی است که حکیم ناصر خسرو از سر گذراند.
🆔 @Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers (OST)
برچسبها: جامعه شناسی, جامعه شناسی ادبیات, سفرنامه ناصر خسرو, حسین شیران
[ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]