جامعه‌شناسی شرقی Oriental Sociology

                                  بررسی مسائل اجتماعی ایران و مسائل جامعه‌شناسی

                                      وبسایت حسین شیران - دکترای جامعه‌شناسی

درباره آزادی؛ بخش دوم

آیا واقعاً ایران آزادی نیست؟! 

 بررسی جامعه شناختی ابعاد اجتماعی و فرهنگی مسأله آزادی در ایران

 

نکتة دوم:    
     حالا مفهوم و مصداق و موانع آزادی هرچه که باشد (اشاره به نکتة اول) در این گفته که "ایران آزادی هست یا نیست!" باید گفت که مسئله بسی جای بحث دارد؛ یعنی باید دید آیا واقعاً قضیه به آن قطعیتی که طرفین می گویند می باشد و یا نه بهر صورت می تواند مراتبی از ضعف و قوّت نیز در آن مطرح و مکتوم باشد.


     پیش از هر چیز بگذارید ما موضع خویش را در خصوص این مسئله مشخص سازیم و آن اینکه نه فقط در مورد این قضیه بلکه در سایر امور جامعوی نیز باور ما بر اینست که قضایا همیشه بدان قوّت و قطعیت و مطلقیتی که در "عالم سیاست" اظهار می شود نمی باشند؛ حداقل به این خاطر که در این عالم برخی ملاحظات آشکار و نهانی وجود دارند که درست یا نادرست، خواسته یا ناخواسته، بهرحال نمی گذارند واقعیات جامعوی آنگونه که هستند نمایانده شوند! از اینروست که ما در مقام يك جامعه شناس در تمام مسائل جامعویی که از زبان سیاست بیان می شوند شرط تردید و تأمل را روا داشته همواره تلاش می کنیم بدور از قطع گرایی های این عالم، تنها با گرایش و دیدگاهی "واقع گرا" تا آنجا که می شود به حقیقت امور جامعوی نزدیک و نزدیکتر گردیم و این را در حقیقت، تنها راه اصولی مواجهه با مسائل جامعوی و حل و فصل آنها می دانیم.


     بر این اساس و در اين خصوص بواقع نقطه نظر جامعه شناسي بر اينست كه در ایران آزادی هم هست و هم نیست! شاید از نظر فلسفی "بود و نبود" همزمان یک مسئله ممکن نباشد یا از نظر سیاست حتی کوتاه آمدن جزئی در قطعیت موضوع هم جرمی نابخشودنی باشد، اما باید گفت که مسائل جامعوی ذاتاً از نوع مسائل فلسفی یا سیاسی نیستند که در آن واحد بود و نبودشان محال باشد و یا حدّ واقعشان با مبانی ایدئولوژیک سازگار نباشد! ... آزادی پیش از آنکه یک مسئله سیاسی و یا فلسفی باشد یک مسئله اجتماعی و جامعویست و مانند هر مسئله جامعوی دیگر لاجرم باید در ابعاد گوناگون-  و نه یک بعد غالب که همان سیاست باشد، مورد بحث و بررسی قرار بگیرد تا امکان داوری راستین در مورد آن محقق گردد. ...


     و این البته وظیفة جامعه شناس است که بنحو احسن از پس این قضیه برآید و گرنه اگر به سیاست باشد که تنها از نقطه نظر خویش به موضوع خواهد پرداخت و همه چیز را در ارتباط با خیر و صلاح خویش به پیش خواهد برد و نه "الزاماً" خير و صلاح جامعه! در اینصورت آنچه بر زمین خواهد ماند واقعیتهای ریز و درشت جامعه خواهد بود؛ چه بر خلاف جامعه شناسی که کلاً اساسش پرداختن به امور واقع است سیاست چندان بسته به امور واقع نیست و عموماً هر آنچه ایدئولوژی گفت بگو می گوید! ... در این امتداد ما در واقع به بحث پیرامون تفاوت دیدگاههای سیاسی و جامعه شناختی در مسائل جامعوی نزدیک می شویم اما از آنجا که در این خصوص در نوشتاری مجزا به بحث خواهیم پرداخت حالیا اینجا برای هرچه بیشتر روشن شدن این مسئله و تصریح و تبیین هر چه بهتر آن بحث خود را با یک مثال پیش می بریم؛
 

     فرض کنیم همین امروز اعتصابی در یک شرکت یا کارخانة داخلی حالا بهر دلیل رخ دهد؛ فردا- البته اگر دیر نباشد، این قضیه برای آنوریها خوراک ویژه ای خواهد بود برای "مشت نمونة خروار گرفتن" و وضعیت کشور را قرمز و اوضاع مملکت را سیاه نشان دادن! ... اما در مقابل، اینور ممکنست هیچ اشاره ای به این قضیه نشود، تو گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است! ... این نوع واکنش نسبت به یک واقعه در واقع همان سیاسی کردن مسئله است؛ در حالیکه همه می دانیم- حتی خود طرفین در گیر قضیه، که مسئلة جامعوی اعتصاب در یک شرکت در حقیقت امر و یا حداقل در وهلة اول یک مسئلة اقتصادی است و نه سیاسی؛ یعنی کارگران آن شرکت بر علیه نظام دست از کار نکشیده اند که جنبش آنها را سیاسی قلمداد کنیم؛ بلکه مبتنی بر دغدغه هایی که در خصوص حقوق یا مزایا و یا شرایط کاری خود داشته اند دست به اعتراضاتی زده اند و اگر خواسته های آنها مورد توجه قرار گیرد بلافاصله بر سر کار خویش برخواهند گشت! ...
 

     وانگهی گیرم که به فرضی بعید اعتصاب کارگران سیاسی بوده باشد (فرض بعید که می گویم بخاطر این باور است که بغیر از برخی نوادر روزگار بعید است- بویژه از انسان حسابگر امروز، که نانش تو روغن باشد و بعد دست به اعتصاب بزند! یعنی اگر نان شب کارگر تأمین باشد او حتی چشم سرکارگرش را هم فوت نمی کند چه برسد به صاحب شرکتش! حالا سران مملکت که جای خود دارند!) حالا اینکه اعتصاب و اعتراض در یک شرکت تا کجا می تواند مصداق نبودن آزادی در کل کشور تلقی گردد باید آنوریها پاسخ دهند! و یا انکار وقوع چنین امری تا کجا می تواند وضعیت کشور را آرام و نرمال نشان دهد باید اینوریها جواب بدهند! ... این هردو اطلاق گویی و دگرنمایی به یک ابزار و به یک شیوه شکل می گیرد(برخورد سیاسی) اما چون در میان تقابل ایدئولوژیک وجود دارد(تضاد سیاسی) در نتیجه پویش در دو سمت متفاوت نمود پیدا می کند(تظاهر سیاسی)!


     این مثال نمونه ای ملموس از کم و بیش سازیها و یا بهتر بگوییم هست و نیست سازیهای گوناگونی است که به انحاء مختلف در عالم پر تب و تاب و تنش سیاست رخ می دهد! محدود به اینجا و آنجا هم نمی شود! امری عادی و عمومی در سرتاسر دنیای سیاست است! ... اما در پاسخ به اینکه چرا اینگونه می شود- یعنی کار از واقع گویی می گذرد و به دگرگویی می رسد، همینقدر بگوییم که ملاحظات سیاسی مختلف، بدیهی است که انعکاسات متفاوت بلکه متقابلی از یک موضوع می آفرینند! به بیانی دیگر انعکاس یک قضیه در چشم گروههای مختلف سیاست الزاماً همانی نیست که در واقع امر اتفاق افتاده است؛ عموماً هرکس از جبهة عقیدتی خویش به مسائل می نگرد و مبتنی بر آن نظر می دهد! در نهایت هم اینگونه می شود که یک مسئله جامعوی از حد واقع و معمول خود خارج شده، بنوعی گرفتار "قضیة همه یا هیچ" می شود! ...
 

     حالا ما اینجا به یک نمونة خنثی اشاره کردیم اما خوانندگان آگاه حتماً در زمانها و زمینه های مختلف به مسائلی از این نوع برخورد کرده اند و تأثیر آشکار ملاحظات سیاسی بر انعکاس متفاوت یک واقعیت جامعوی را بکرّات تجربه کرده اند! ... بطور کلی می توان گفت که در عالم سیاست امور واقع چندان مبنا نیستند بلکه این ایده ها و ایدئولوژیها هستند که مبنا و مرجع و مقیاس هر عملی هستند و چون اینها غالباً قطعی و جزمی هستند چندان مجالی به طرح اصل نسبیت نمی دهند! اظهارات اطلاقگرایی همچون "آزادی هست" یا "نیست" را هم باید نتیجة چنین روندی دانست! در حالیکه کانون توجه جامعه شناسی دقیقاً بر وقایع جامعویست و نه الزاماً تفاسیری که به تبعیت از ایدئولوژیها از آن ارائه می شود! از این نظر می توان گفت که هم آن کس که از آنور داد می زند:"هیچ چیز بر وفق مراد نیست!" و هم این کس که از اینور ادعا می کند:"نه! همه چیز بر وفق مراد است!" هر دو به یک اندازه از واقعیت دورند! ...
 

     واقعیت چیست؟ با در نظر گرفتن جمیع جهات واقعیت اینست که نه به تمامی آنگونه است که آنها می گویند (سیاه سیاه) و نه به تمامی اینگونه است که اینها می گویند (سفید سفید)! ... در نهایت باید گفت که همه چیز نسبی نسبی است و هیچ چیز مطلقی در زندگی جامعوی انسان جز ذوات فراانسانی وجود ندارد! پس چه نیکوست در شرایطی که همه چیز بطور نسبی در شرف تغییر است و بهرحال دوره ها یکی پس از دیگری دورشان تمام می شود و داوری شان به آیندگان محول می شود، با خویش و خلق و جامعه و جهان راست بودن و از هرگونه مطلق گویی و اطلاق گرایی پرهیز کردن و واقعیت را آنگونه که هست دیدن و پذیرفتن و بر اساس آن عمل کردن! و نه چشم بر وقایع بستن و هر آنچه خواست ایدئولوژیهاست داد زدن! ...
 

     شاید اين خواسته بزرگي باشد از سياست و سیاستمداران، چه متأسفانه سیاست را چشمان سیاه و سفید بینی است متأثر از ایدئولوژیها که چندان مجال آن نمی دهد طیفی وسیع از وقایعِ میان ایندو هم به چشم آید! (البته امیدوارم این حرف بین خودمان باشد و به گوش اهالی سیاست نرسد و موجب آزردگی خاطرشان نشود! آنوقت ممکنست ما هم مصداق آن سیاه و سفید بینی شویم! ... گفتم که رابطة ما با سیاست کلاً شکر آب است! ...) اما حداقل از خويشتن خويش كه مي توانيم چنين انتظاری داشته باشيم که در دنیای نابسامانی که احتمال هرچیزی می رود در هرحال "چشم بر طیفها داشته باشیم و نه تنها بر قطبها"!! ...
 

     دلیل اصلی تأکید ما بر "حقیقت گرایی و واقع گویی" و پرهیز از هرگونه "عقیده گرایی و دگرگویی" در مسائل جامعوی خود متکی بر این اصل است که در جدالهای عقیدتی و ایدئولوژیکی اصولاً نمی توان و نباید هم به این سادگیها به تقاعد و توافق خوش بین بود! چه به تحقیق، تاریخ با تمام هیکل سرخ و سیاه خویش خود گواه ماست که تا حالا هیچ کجا اینگونه آنگونه نمایی ها جواب نداده است و به یقین باز هم نخواهد داد! از روابط میان افراد بگیرید تا روابط میان اقوام و احزاب و مذاهب و ملل و دول مختلف، هیچ کجا از اینکار نتیجه ای عاید نشده است مگر کش دادن قضیه و بالا گرفتن کشمکش و جنجال و هیاهو و جنگ و خونریزی و خلاصه مسائل و مصائبی از این قبیل که تا جا داشته از این باب بر سر بشریت فرود آمده است! ...
 

     در اینگونه مسائل تا حالا نوعاً نه زن تسلیم شوهر شده است، نه چپ تسلیم راست شده است، نه شیعه تسلیم سنی شده است، نه ایران تسلیم آمریکا شده است و یا کلاً برعکس! ... شما فراز و نشیب و افت و خیز و حتی ترک مخاصمه و یا از بین رفتن یک طرف را هرگز به حساب تسلیم و تابع شدن او مگذارید! خاموش کردن و یا خاموش شدن یک طرف به معنای قانع کردن و یا قانع شدن او نیست! میان اینها تفاوت بسیار است! حتی گاهی بیشتر از تفاوت دیدگاههایی که خود منجر به تقابل می شوند! ...

 

ادامه دارد ...

 

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی آزادی, مسائل اجتماعی ایران

[ شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۰ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]