جامعه‌شناسی شرقی Oriental Sociology

                                  بررسی مسائل اجتماعی ایران و مسائل جامعه‌شناسی

                                      وبسایت حسین شیران - دکترای جامعه‌شناسی

جامعه شناسی شرقی

بخش پنجم: جامعه چیست؟

حسین شیران

 

     در  نوشتار پیش گفتیم که از نظر منطقی تعریف "جامعه شناسی" بسته یا موقوف بر تعریف "جامعه" است؛ به عبارت دیگر پرسش "جامعه چیست" مقدم بر پرسش "جامعه شناسی چیست" است؛ بر این اساس ما ابتدا باید به پرسش "جامعه چیست" پاسخ بدهیم و بعد به پرسش "جامعه شناسی چیست" بپردازیم. پس حالیا پرسش اصلی ما اینجا اینست: جامعه چیست؟
 

     در جریان تعریف مقدماتی جامعه شناسی گفتیم که تعریف یعنی "حقیقت امری را برای کسی بیان داشتن" (فرهنگ عمید)؛ با این حساب حالا که ما درصدد هستیم به تعریف معین و مشخصی از جامعه دست یابیم در واقع خواسته یا ناخواسته می خواهیم حقیقت آن را بیان داریم؛ اما حقیقت جامعه چیست و ما چگونه و از چه طریقی باید به آن دست یابیم؟ حالیا این آن مسئلۀ مهمی است که ما همینک پیش رویش داریم.
خوشبختانه همانگونه که در عالم بیرون، اجزا و عناصر طبیعی مستقیم یا غیرمستقیم در ارتباط با هم هستند در عالم اندیشه هم به تبع آن، مفاهیم مختلف در ارتباط با یکدیگر هستند؛ اگر در عالم طبیعت موجودیت اشیاء و عناصر مختلف با اتکاء و اتصال به اشیاء و عناصر دیگر محقق و ممکن می گردد در عالم ذهن و اندیشه هم درک حقیقت وجودی آنها که همان تعریف موجودیت آنهاست با اتکاء و استناد به عناصر مفهومی دیگر ممکن می شود. اساساً هیچ چیز را با استناد به خود آن چیز نمی توان درک و تعریف کرد مگر اینکه دچار خطای منطقی «تاتولوژی» یا به قول خودمان «این همان گویی» گردیم.

 

     تعریف هر چیزی با اتکاء و استناد به یک یا چند عنصر مفهومی دیگر صورت می گیرد که در حقیقت امرِ آن چیز آشکار یا نهان است، ما اگر که بتوانیم آنها را معین و مشخص سازیم تا حدود زیادی توانسته ایم حقیقت آن امر را دریابیم؛ در واقع عناصر مفهومی برای کشف حقیقت آن امر حکم کلید را دارند و اساساً بدون استناد به آنها بیان حقیقت آن امر یا ممکن نمی شود و یا کامل نمی گردد. این آن طریق تقریباً مطمئنی است که ما می توانیم در درک حقیقت و تعریف مفهوم هر چیزی و حالیا اینجا جامعه در پیش بگیریم.
 

     بر این اساس اکنون کاری که ما باید انجام دهیم اینست که در مقام یک پژوهشگر در هستی و موجودیت امر جامعه در عالم بیرون دقیق شویم و با اتکاء و استناد به عناصر مفهومی مرتبط، حقیقت آن را در ذهن دریابیم. این یعنی از واقعیت به حقیقت رسیدن؛ کار علم و عالم هم جز این نبوده و نیست؛ تنها خداست که فارغ از وقایع عالم با علم حضوری خویش از حقیقت هر چیزی آگاه است، ماها اگر که بخواهیم از حقیقت یک چیز آگاه شویم باید از طریق کشف و درک واقعیت های مربوط به آن چیز به این مهم دست یابیم. این آن رسالت بزرگی است که خداوند خود بر عهدۀ انسان گذاشته است و بنوعی می توان گفت که هدف از زندگی هم جز این نبوده و نیست. ...
 

     بهرحال مبتنی بر مباحث فوق اکنون جای آنست که این پرسش را سرلوحۀ کار خود سازیم: در بیان حقیقت جامعه کدام عناصر مفهومی هستند که  حکم کلید را دارند و اساساً بی ذکری از آنها تعریف جامعه ممکن و یا کامل نمی شود؟ در پاسخ به این پرسش با اندکی تأمل می توان گفت که: «انسان»؛ آری، انسان آن عنصر مفهومی و در واقع نخستین عنصر مفهومی است که در تعریف جامعه نقش کلیدی را دارد و اساساً بی ذکری از آن، نه تنها تعریف جامعه ناتمام بلکه ناممکن می شود. شما از هرکس حتی مردم عوام هم بپرسید جامعه چیست، هیچ چیز هم نتواند به شما بگوید دستکم این را خواهد گفت که "جامعه مجموعه ای از افراد یا انسان هاست". بنابراین همچنانکه جامعه جزئی اساسی در تعریف جامعه شناسی است انسان هم جزئی اساسی در تعریف جامعه است و از این روست که جامعه شناسی علیرغم اینکه جامعه خود دربرگیرندۀ خیلی چیزهای دیگر اعم از طبیعیات و غیرطبیعیات است مشخصاً در زمرۀ علوم انسانی قرار می گیرد.
 

     بدین ترتیب نخستین تعریف ما از جامعه رو می شود: "جامعه مجموعه ای از افراد یا انسان هاست." اما آیا تنها با گفتن این جمله بیان حقیقت امر جامعه روشن و تمام می شود؟ به عبارت دیگر آیا تنها اشاره به عنصر عینی و یا مفهومی انسان برای تعریف جامعه کافی است؟ یعنی همینکه بگوییم جامعه عبارتست است از مجموعه ای از افراد یا انسان ها، کار تعریف جامعه به اتمام می رسد؟ باید گفت که نه! ما معمولاً مفهوم جامعه را صرفاً برای اشاره به مجموعه ای از انسان ها- حال به هر تعدادی که در نظر بگیریم، بکار نمی بریم و این یعنی که حقیقت جامعه در عنصر مفهومی انسان خلاصه و محدود نمی شود.
 

     حال آن کدام عنصر مفهومی دیگر است که باید مورد استناد واقع گردد تا در کنار عنصر انسان مبین حقیقت امر جامعه باشد؟ برای پاسخ به این پرسش همین جامعۀ خودمان را در نظر می گیریم؛ مهمترین عناصر این موجودیت همانطور که گفتیم انسان های موجود در آن هستند؛ حال اگر این عنصر را به سبک هوسرل (Edmond Husserl / 1859- 1938) در پرانتز بگذاریم چه چیز دیگری در آن باقی می ماند که مورد استناد ما قرار بگیرد؟ پاسخ به این پرسش هم چندان دشوار نیست؛ جامعه منهای انسان برابر است با یک محیط یا قلمروی فیزیکی محدود و معین با مجموعه ای از موجودیت های طبیعی و غیرطبیعی (انسان ساخته (تمدن)) و البته مجموعه ای از دستاوردهای غیرمادی (فرهنگ) که ما اینجا تسامحاً همه را تحت عنوان «ساختار» در نظر می گیریم.
 

     آری، ساختار دومین عنصر مفهومی و یا مفهوم کلیدیست که در واقعیت امر جامعه آشکار است و ما برای درک درست حقیقت این امر لاجرم باید بدان استناد ورزیم و گرنه در تعریف مفهوم جامعه و به تبع آن مفهوم جامعه شناسی با یک کاستی آشکاری روبرو خواهیم شد. بدین ترتیب ما اکنون برای تعریف جامعه دو عنصر کلیدی «انسان» و «ساختار» را در اختیار داریم که در معیّت هم تا حدود زیادی می توانند حقیقت امر جامعه را برای ما روشن سازند. اما به نظر شما با این دو عنصر مفهومی چگونه می توان حقیقت امر جامعه را تعریف کرد؟

 

پایان بخش پنجم

🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers


برچسب‌ها: جامعه شناسی, جامعه شناسی شرقی, حسین شیران, پایان جامعه شناسی

[ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]

[ ]