دزدان سرزمین یا سرزمین دزدان؟
حسین شیران
بخش ششم
بسیار از بزرگان مان شنیده ایم که گفته اند "چشم مردم ترازوست"- یعنی که عیاریست برای هر آن که دنبال خودسنجی و خودشناسی است؛ حال هم می توان به اعتبار این معیار قائل شد و خود را آن گونه که باید ساخت و هم می توان برای همیشه آن را کور کرد و کنارش گذاشت؛ در صورت اخیر به نظر شما آیا خودی که از این طریق با خودمداری محض ساخته می شود با آن خودی که در جنگل از یک آدم تنها ساخته می شود تفاوتی خواهد داشت؟! ... هر آدم عاقلی خوب تفاوت ایندو را از هم باز می شناسد و دستکم از این طریق به ارزش و اهمیت نظر دیگران و ارزیابی اجتماعی هر فرد از خودش اقرار می کند.
در جامعه شناسی، ما در ارتباط نزدیک با این مسئله مفهوم "خودآیینه" (Self-Looking Glass) را داریم که محصول اندیشه های "چارلز هورتون کولی" (Charles Horton Cooly / 1864-1929) روان اندیش و جامعه اندیش قرن بیستم آمریکا می باشد. بر این اساس ما می گوییم که فرد در هر صورت نیاز دارد که از بیرون هم نظری به خود بیفکند و از ارزیابی دیگران در مورد خود باخبر شود؛ برای این کار او پیوسته به تجسم نحوۀ انعکاس خود در چشم دیگران می پردازد، یعنی که سعی می کند مدام خود را از چشم دیگران تماشا کند تا بلکه به نوع داوری آنها در مورد خودش دست یابد، در واقع با این کار او رسماً دیگران را آیینه قرار می دهد و عملاً قامت شخصیت خود را در آن تماشا می کند.۱ ...
چنین کاری معمولاً بخوبی از جانب افراد شکل می پذیرد و جریان می یابد اما وقتی که از سطح فرد فراتر می رود و به قوم و قبیله و ملت می رسد متأسفانه دچار سستی و ضعف می شود؛ یعنی وقتی که کار به سطح جمعی می رسد فرایند آیینه قرار دادن دیگران موقوف یا معطل می شود و این به نظر من مهم ترین دلیل تعطیل شدن خودارزیابی در سطح جمعی و ملی می باشد؛ بطور کل هر آن که واحد است و هویت دارد برای بهبود وضعیت اجتماعی خویش نیازمند خودآیینه گی و خودارزیابی است؛ من اگر در فردیت خویش واحدم و هویت دارم، ایران من و ملت من هم در کلیت خویش واحد است و هویت دارد؛ به همان سان که در جلوی آیینه ایستادن برای من، حقیقتاً و مجازاً، یک ضرورت بشمار می رود همینطور برای جامعه و ملت من هم یک ضرورت بشمار می رود.
همانطور که من اگر آیینه ای در برابرم نباشد هرگز از لکه های افتاده در صورتم و یا موی شاخ گشتۀ سرم باخبر نخواهم شد و چه بسا رفته رفته از این کاستی، روزی در هیبت یک غول جنگلی یا بیابانی در جامعه ظاهر شوم، جامعه و ملت من هم همین طور، اگر هیچ آیینه ای در برابرش نباشد بعید نیست که روزی خود را جزو جامانده ترین و وامانده ترین و عقب افتاده ترین اقوام و ملل دنیا بازیابد! ... بر این اساس ما هرگز نباید از نقش و ارزش و اهمیت بازنمایی دیگران در خودارزیابی و خودسازی خویش غافل باشیم؛ از این نظر ما به دیگران نیازمندیم، همچنانکه آنها به ما نیازمند هستند و این خود اصل اساسی زندگی اجتماعی و جامعوی انسان هاست.
"سارتر"۲ وار دیگران را جهنم دانستن تیغ دولبه است؛ این طرز تلقی اگر چه ممکن است ما را از گزند احتمالی آنان در امان دارد اما همین طور از فوائد ارتباط با آنها هم محروم می سازد. به طور قطع اقوام و ملل و افراد جوامع دیگر جهان، خوب یا بد و خواه ناخواه آیینۀ پیش روی جامعه و ملت ما هستند؛ ما را اگر که در پی خودیابی و خودسازی باشیم هرگز نشاید که این آیینه را بشکنیم یا به آن پشت کنیم و یا با نهایت بدبینی هر آن جلوه ای که از ما می نماید را همه ناراست و دروغ و تهمت و افترا بشماریم.
گاه حتی دشمن ترین دشمن ها هم- اگر چه قدر یک آیینۀ در هم شکسته و یا یک شیشۀ تار، در هیبت یک آیینه ظاهر می شود۳؛ البته در جای خود این هم غنیمت است، چه برای آن که هوشمندانه به دنبال خودشناسی و خودارزیابی است حتی تماشای چهره در آب گل آلود هم خود غنیمت است! از این جهت به عقیدۀ من بر عهدۀ عقلای ملت ماست که همواره در آیینۀ اقوام و ملل دیگر جهان حتی اگر همه یا برخی دشمن ما هم باشند، انعکاس چهرۀ واقعی جامعه و ملت ما را دریابند و با ارزیابی های عالمانه و آگاهانۀ خویش تصویری راست و روشن از آنچه که هستیم را ارائه دهند تا بدین ترتیب هم از وضعیت واقعی خود آگاه باشیم و هم از میزان تفاوت آن با آنچه که خود فکر می کنیم هستیم و یا آنچه که حقیقتاً باید باشیم.
به باور من این مهم متأسفانه آن گونه که باید هنوز در فرهنگ جامعوی ما جا باز نکرده است، برای همین هرگز آنگونه که باید فاصلۀ میان آنچه که هستیم (در واقعیت امر) و آنچه که باید باشیم (در حقیقت امر) برای ما مشخص و معین نشده است و دغدغه ای هم از این بابت نبوده است و یا اگر هم بوده است هرگز بحد دستی از آستین برآوردن نرسیده است! من فکر می کنم یکی از دلایل این امر این باشد که از یک طرف چندان از ارزش و اهمیت این امر آگاه نیستیم و یا کلاً به چنین امکان و ضرورتی بهایی نمی دهیم، از طرف دیگر اصولاً چندان اعتقاد و اطمینانی هم به جوامع دیگر نداریم (چه برسد به بازنمایی شان) و اساساً خود را در هر حال بی نیاز از دیگران تصور می کنیم؛ و این خود ناشی از این درد و بیماری صعب العلاج ماست که بی هیچ دلیل عقل پسندی از همان آوان تاریخ که پا به این سرزمین گذاشتیم۴ تا به امروزش همیشه خود را خوب ترین و بهترین مخلوق عالم دانسته ایم و می دانیم و در کمال شگفتی فکر می کنیم هر آنچه که فرداً و جمعاً از ما صادر می شود صحیح ترین عمل ممکن است!
خود از تبعات همین بیماری فرهنگی است که در جامعۀ ما هیچ کس خود را در برابر ناراستی ها و ناگواری های پیش آمده مسئول نمی داند! تا هست در این سرزمین تبرئۀ خویشتن است و تخطئۀ غیرخویشتن! انجام کارهای خوب را ذاتی خود می دانیم و از بروز کارهای بد روحمان هم خبر ندارد! هر کار خوب هزار مدعی پیدا می کند و یک کار بد را هیچ کس به گردن نمی گردد! اگر هم جامعه لبریز از کجی ها و ناراستی ها و نابجایی هاست تقصیر هیچ کدام از ما نیست! ملت ما نجیب ترین ملت روی زمین است و مسئولان ما هم پاکترین و درستکارترین و وطن پرست ترین مسئولان روی زمین هستند! از این نظر نه لطمه ای به وطن خورده است و می خورد و نه چیزی از آن کم شده است و می شود! بیت المال بی کم و کسر سرجایش است و هر کاری هم بر قاعده اش! ... در این میان هر کم و کاستی و ناراستی هم که هست اساساً نه ناشی از اعمال خود ما بلکه همیشه در سطح خرد ناشی از اعمال دیگران و در سطح کلان مشخصاً محصول توطئه های پایان ناپذیر دشمنان بوده و است! ...
خلاصه اینکه ما ایرانی ها آن قدر که طالب تبلیغ خوبی ها و راستی هایمان هستیم یک جو مایل به شنیدن بدی ها و ناراستی هایمان نیستیم! فکر می کنید چرا بعنوان مثال کتاب "خلقیات ما ایرانیان" اثر ارزشمند "سیدمحمدعلی جمالزاده" سال هاست که مورد بی مهری ما و خشم و غضب برخی از ما واقع شده است؟ به خاطر اینکه این کتاب نمونۀ بارز یکی از آن خودآیینه گی ها بوده و است، یعنی که در آن انعکاسی از چهرۀ نازیبای ما در چشم دیگران به تصویر کشیده شده است و همین مایۀ آزار و ناراحتی ما گشته است، چون ما که خود خوب می دانیم در چهرۀ ما هیچ جلوۀ نازیبا و ناخوشایندی وجود ندارد پس هر چه در آن آمده است را نادرست و هرکه هم آن را آورده است را نادوست می انگاریم! ...
ما پیشتر در خصوص این نوع طرز تلقی و آسیب های ناشی از آن صحبت کرده ایم و اینجا به تکرار آنها نمی پردازیم. ما در کل، این کتاب را آینه ای در دست دوست تلقی می کنیم و اظهارنظرهای موجود در آن را هم نه ساختۀ ذهن بی کار و بدخواه مرحوم جمالزاده بلکه بطور واقع برگرفته از دریای مواج اذهان عالمیان می دانیم که ایشان بصورت مستند به آنها اشاره داشته اند. حال اینکه کدام یک از آنها واقعیت دارد و کدام یک نه، تنها از طریق پژوهش و کندوکاو مشخص خواهد شد- پژوهشی واقع بینانه و بدور از احساس و تعصب!
ما در این نوشتار فعلاً پیرامون یک اظهار نظر ارائه شده در آن (یعنی همان قضیۀ مستشار آمریکایی) گفتگو خواهیم کرد و لازمۀ فوق را مشخصاً در خصوص آن به کار خواهیم بست تا در نهایت ببینیم اینکه وی اذعان داشته است "ایرانیان همه دزدند" تا چه اندازه اش درست است- یعنی برخاسته از واقعیت است، و تا چه اندازه اش نادرست- یعنی که ناشی از اغراق و بدگویی و بدخواهی شخص او و یا امثال اوست. ما در انجام این مهم همواره تلاش خواهیم کرد که چه در حق وی و چه در حق خویش از دایرۀ عقل و انصاف خارج نشویم و افسار سخن را به دستان تیز و تند احساس و تعصب نسپاریم. به هرحال آن مستشار راست یا ناراست سال ها پیش در حق ما ایرانیان چیزی گفته است و سال ها پیش هم درگذشته است. اکنون ما پاسخ او را با هزار های و هوی و بد و بیراه هم که همراه کنیم چشم و گوش و هوش و حواس او از دنیا بریده است و مسلماً راه به جایی نخواهیم برد! ضمن اینکه همه می دانیم با بد و بیراه و فحش و ناسزا گفتن نه تنها هیچ مشکلی حل نمی شود بلکه به اشکال مختلف بر حجم مشکلات هم افزوده می شود! گذشته از همۀ اینها باز می دانیم که اصولاً فحش و ناسزا گفتن در نهایت امر تف سربالاست، چه پیش و بیش از هر چیز و هر کسی این احوال و افکار خود ماست که بهم می ریزد و از هم می پاشد! ...
و بعد، علی الظاهر مستشار که از روی کین و نفرت و یا از باب تحریک و توهین و یا به خاطر دزدیده شدن ملک و مال خودش ما را متهم به دزدی نکرده است؛ او در نقطه ای دور در آن روی کرۀ زمین به دور از چشم و گوش ما در یک گفتگوی رسانه ای در پاسخ به سؤال هم وطن اش نظر خودزیسته و آزمودۀ خود را در مورد اوضاع و احوال آن روزهای ایران و ایرانیان بیان کرده است و حالا به هر طریق این اظهار نظر به گوش ما هم رسیده است و اکنون ما می خواهیم کم و کیف آن را مورد ارزیابی قرار بدهیم.
منتهی در این ارزیابی باید به آن اصل مهم که پیش تر هم در موردش صحبت کرده ایم پایبند باشیم، یعنی که برای یک بار هم که شده در مسئله ای که به خودمان مربوط است فارغ از غیر بیندیشیم و تا خودکاوی و خود ارزیابی مان تمام نشده است بیهوده پای دشمن را وسط نکشیم؛ ما می خواهیم که به دور از چشم و گوش غیر، با خود بنشینیم و خود بگوییم و خود بشنویم که آیا اینکه می گویند ایرانیان همه دزدند و همه از هم می دزدند و همه از بیت المال می دزدند، بینی و بین الله راست است یا نیست؛ به عبارت دیگر آیا واقعاً هستیم می گویند یا اینکه نیستیم می گویند.
البته می دانم برای ما ایرانیان که قصد و غرض و دشمنی دیگران را در حق خودمان همیشه امری مسلم می انگاریم بسی سخت است که فارغ از غیر بیندیشیم؛ برای رهایی از دست این معضل و برای اینکه هوش و حواس غیرگرایان و دشمن اندیشان مان عادتاً یا نهایتاً جلب غیر نشود من ناگزیرم که به تدبیر "هوسرل"۵ متوسل شوم و به سبک و سیاق او موقتاً کل جهان را به غیر از این ایران عزیز خودمان در داخل پرانتز آنهم پرانتزی آهنین بگذارم و در جهان فقط و فقط ایران و ایرانی را بجای بگذارم، تا شاید این گونه فکر و ذکرمان پیوسته در مسئله ای که بخود خودمان مربوط است به بیرون کشیده نشود. از شما هم عاجزانه تقاضا دارم که با این تدبیر همراه شوید و موقتاً در ذهن مبارکتان بغیر از ایران و ایرانی به هیچ چیز دیگری فکر نکنید! بگذارید اول تکلیف خودمان را با خودمان روشن سازیم و بعد اگر لازم شد همه باهم به سراغ و حتی به جنگ غیر بشتابیم.
پی نوشت ها:
1- Self-Looking Glass اگر چه مفهوم واحدیست اما به دو صورت می توان آن را در نظر گرفت: یکی خود را در آیینۀ دیگران دیدن و دیگری دیگران را در آیینۀ خود دیدن؛ در اصل هر دو صورت یکی است و نتیجۀ کار هم مشابه است و آن خودارزیابی فرد از طریق دیگران است، یعنی در هر صورت فرد در پی آنست که انعکاس جلوۀ بیرونی خود را در چشم و ذهن دیگران دریابد و به نوع داوری آنها در مورد خود دست یابد. «چارلز هورتون کولی» برای این انعکاس و کلاً درک بهتر این فرایند مجازاً آیینه ای در نظر می گیرد؛ حال شما می توانید این آیینه را در سمت دیگران تصور کنید و یا در ذهن و اندرون خود فرد. اگر چه نظر به عنوانی که برای این مفهوم انتخاب شده (خودآیینه : Self-Looking Glass) بنظر می رسد کولی صورت دوم را در نظر داشته (یعنی در آیینۀ اندرون نظر دیگران را یافتن)، اما ما برای درک راحت تر ماجرا صورت نخست آن را در نظر گرفتیم که با نمونه های فرهنگی ما سازگاری بیشتری دارد. در نهایت هر دو صورت قضیه به یک مفهوم اشاره دارند چرا که در بطن این مفهوم اساساً شناختن دیگران مدنظر نیست.
2- ژان پل سارتر (1905- 1981) فیلسوف فرانسوی و بنیانگذار مکتب اگزیستانسیالیسم Existentialism.
3- ز دشمن شنو سیرت خود که دوست هر آنچ از تو آید به چشمش نکوست (بوستان سعدی)
4- می دانیم که آریایی ها زمانی که از دشت خوارزم به پایین سرازیر شدند و بخشی از آنها پا به فلات ایران گذاشتند در این فلات اقوام و ملل دیگری می زیستند. آریایی به حکم اینکه خود را ایران یعنی پاک و نجیب و شریف می دانستند و دیگران را انیران یعنی ناپاک و پست و پلید ساکنان قبلی آن را از بین بردند و یا بیرون کردند!
5- ادموند هوسرل (1859- 1938) فیلسوف آلمانی و بنیانگذار مکتب پدیدارشناسی Phenomenology.
🆔 https://t.me/Hossein_Shiran
🌓 https://t.me/orientalsociology
⚛️ https://t.me/OrientalSocialThinkers
برچسبها: جامعه شناسی شرقی, جامعه شناسی, حسین شیران, بررسی مسائل اجتماعی
[ سه شنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۲ ] [ ] [ حسین شیران Hossein Shiran ]
[ ]